پاسارگاد 91

پاسارگاد 91

بصیرت افزایی سیاسی ، نظامی ، اجتماعی ، فرهنگی ، ورزشی ، علمی و درج اخبار مهم روزانه
پاسارگاد 91

پاسارگاد 91

بصیرت افزایی سیاسی ، نظامی ، اجتماعی ، فرهنگی ، ورزشی ، علمی و درج اخبار مهم روزانه

خلبانی که آمادگیش را برای نبرد با صهیونیست‌ها اعلام کرد

سرهنگ شهیدخلبان عباس دوران، فرزند محمد ابراهیم سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در شیراز سپری کرد و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۴۹ به خدمت مقدس سربازی رفت و بعد از بازگشت، به دلیل علاقه‌ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن داشت در ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد.

عباس پس از طی نمودن دوره مقدماتی پرواز در ایران برای ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلی خلبانی به کشور آمریکا اعزام شد. با توجه به استعداد فوق العاده در کم‌ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانی شده و به ایران باز گشت و با درجه ستوان دومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت شد. با شروع جنگ تحمیلی، وی در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه) به انجام وظیفه مشغول شد.


عقاب های آسمان ایران


فرمانده نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا، پس از انتشار اخبار ساخت جنگنده‌های ایرانی گفته بود: ما قبلا اصلا از جنگنده‌های ایرانی نمی‌ترسیدیم، بلکه از قدرت تحلیل و واکنش سریع و غیر قابل پیش‌بینی خلبانان ایرانی بیمناک بودیم، اما الان ما اطلاعاتی درباره جنگنده‌های ساخته شده در ایران نداریم و نمی‌دانیم از چه نوع تکنولو‍‍ژی در آنها استفاده شده است و الان هم از جنگنده‌های آنها و هم از خلبانان آنها بیمناکیم؛ ما قدرت آنها را در درگیری‌های هوایی شاهد بوده‌ایم، جنگ ۸ ساله ایران و عراق را خوب به یاد داریم.

هسته ای بهانه است.

 هسته‌ای بهانه است

آیا با رفع مسئله هسته‌ای ایران، چالش ما با دنیای استکبار به پایان می‌رسد؟ پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR، پاسخ رهبر انقلاب اسلامی به این پرسش را در قالب اینفوگرافیک «هسته‌ای بهانه است» منتشر کرد.

۵ سرباز ربوده شده کجا هستند؟

موج نگرانی‌ها از وضعیت 5 سرباز ربوده شده ایرانی، از خانه خانواده‌‌های این سربازان، به کشور و سپس از طریق شبکه‌های اجتماعی به دنیا سرایت کرده است.

خبرگزاری فارس: ۵ سرباز ربوده شده کجا هستند؟

نزدیک به یک هفته از ربودن 5 سرباز ایرانی در در منطقه مرزی "جکیگور" می گذرد.  از شنبه گذشته که گروهک تروریستی جیش العدل تصاویر این سربازان را منتشر کرد و مسئولیت ربودن آن‌ها را به عهده گرفت، تاکنون دیگر هیچ خبری از آنان به دست نیامده است. این گروهک، بازمانده گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی است که تقریبا دو ماه پیش هم 14 مرزبان ایرانی را در منطقه مرزی سراوان به شهادت رساند. انتشار تصویر 5 سرباز ربوده شده ایران با دستانی بسته و لب هایی خشکیده، رنگ هایی پریده و چهره هایی نگران احساسات ایرانیان را جریحه دار کرد تا با خانواده چشم به راه این سربازان همراه شوند.

ایرانی‌ها در یک اقدام خودجوش در شبکه های اجتماعی حمایت خود را از این سربازان و انزجار خود را از گروهک جیش العدل اعلام کردند. آنچه به این حس بیشتر دامن می زد، موج نگرانی بود در چشمان سرباز سمت چپ تصویر که در تمام تصاویر منتشر شده چشم به دوربین دوخته و  بازگشتی را، کنکاشی را، نجاتی یا کورسوی امیدی را از دریچه دوربین می جست.

جنگنده اف 313 ایرانی

این جنگنده پیشرفته با مشخصات ظاهری منحصر به فرد، دارای سطح مقطع راداری بسیار کم و همچنین قابلیت انجام عملیات پروازی در ارتفاع پست است. بهره‌گیری از مواد پیشرفته در ساخت هواپیما و سیستم‌های الکترو اویونیک پیشرفته از دیگر ویژگی‌های جنگنده قاهر ۳۱۳ است. این جنگنده توانایی حمل تسلیحات پیشرفته بومی را دارد و از قدرت تهاجمی بالا برخوردار است و از جمله دیگر ویژگی‌های آن، قابلیت نشست و برخاست با طول باند کوتاه و تعمیر و نگهداری آسان و سریع است.


فراموش نکنیم از کجا آمده ایم ... @

منشی رئیس با خود فکر کرد شاید برای گرفتن تخفیف شهریه آمده اند یا شاید
هم پسرشان مشروط شده است و می خواهند به رئیس دانشگاه التماس کنند.
پیرمرد مؤدبانه گفت: «ببخشید آقای رییس هست؟ » منشی با بی حوصلگی گفت:«
ایشان تمام روز گرفتارند.» پیر مرد جواب داد : « ما منتظر می مونیم. »
منشی اصلاً توجهی به آنها نکرد و به این امید بود که بالاخره خسته میشوند و پی کارشان می روند. اما این طور نشد. بعد از چند ساعت ، منشی خسته
شد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود ، هرچند ازاین کار اکراه داشت.
وارد اطاق رئیس شد و به او گفت : « دو تا دهاتی آمده اند و می خواهند شما راببینند . شاید اگرچند دقیقه ای آنها را ببینید، بروند.» رییس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. نفر اول برترین دانشگاه کشور ..... ارائه دهنده چندین مقاله در همایش های علمی بزرگ دنیا و مجلات تخصصی ، صاحب چندین نظریه در مجامع و همایش بین المللی حتماً برای وقتش بیش از دیدن دو دهاتی برنامه ریزی نکرده است.
به علاوه اصلا دوست نداشت دو نفر با لباس های مندرس وارد اتاقش شوند و روی صندلی های چرمی اوریژنال لدر اطاقش بنشینند.
با قیافه ای عبوس و در هم از اطاق بیرون آمد. اما پیر زن و پیر مرد رفته بودند. بویی آشنا به مشامش خورد. شاید به این دلیل بود که خودش هم در روستا بزرگ شده بود.
رئیس رو به منشی کرد و گفت : نگفتن چیکار دارن ؟!
منشی از اینکه آنها آنجا را ترک کرده بودند با رضایت گفت : نه . از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و به اطاقش برگشت.
موقع ناهار رئیس پیام های صوتی موبایلش را چک کرد :
" سلام پسرم ، می خواستم مادرت رو ببرم دکتر . کیف پولم رو در ترمینال دزدیدن ، اومدیم دانشگاه ازت کمی پول قرض کنیم . منشی راهمون نداد . وقتی شماره موبایلت هم را هم گرفتم دوباره همون خانم نگذاشت باهات صحبت کنم و گفت پیغام بذاریم. الان هم داریم برمی گردیم خونه ..."

سرگرد غفور جدی (افتخار بی تکرار ایران )


... یکی از میهن پرست ترین خلبانان نیروی هوایی ارتش ایران بود! پس از انقلاب تنها به جرم دریافت نشان افتخار از نظام شاهنشاهی از ارتش اخراج و درجه ی سرگردی اش گرفته شد...
او در یکی از خطرناک ترین مانورهای هوایی جهان با نام چهارراه مرگ که در آمریکا برگزار شد به عنوان نماینده نیروی هوایی ایران در مانور حضور داشت و تماشاگران را بهت زده کرد که با این سن کم این چنین بر رکاب جنگنده اش جولان می دهد... و نام ایران را در فهرست دارندگان برترین خلبانان جهان به ثبت رساند...
در روز آغاز جنگ (ساعت یازده آخرین روز شهریور ماه هزار و سیصد و پنجاه و نه) در شهرش بوشهر مشغول جمع آوری وسایل خانه اش برای آمدن به تهران بود که شاید بتواند در پایتخت کاری تازه پیدا کند! هنگام حرکت از خانه اش به سوی تهران ، صدای مهیب انفجار بمب های عراق بر پایگاه ششم شکاری (بوشهر) ، توجه اش را برمی انگیزد... بی آنکه فکر کند که ارتش در حقش ظلم کرده و او را پس از خدمت های صادقانه سالیان سال ، تنها برای دریافت نشان افتخار از نظام پیشین ، اخراج کرده!!! شتابان لباس پروازش را از میان وسایلش بیرون می کشد و به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز می گردد... به ورودی پایگاه که می رسد دژبانی از ورودش جلوگیری می کند! چرا که او دیگر در استخدام ارتش نبود............
غفور دوباره سرگرد می شود و دوباره بر رکاب فانتوم ها در برابر دشمن جولان می دهد تا سرانجام پس از دهها پرواز دلاورانه و پیروزمندانه در راه دفاع از خاک پاک ایران ، سرانجام در نبردی نابرابر عقاب تیزپروازش فانتوم ، مورد اصابت موشک عراقی قرار گرفت... و در نزدیکی ماهشهر از آسمان ایران جدا شد تا با اجزای بدنش ، ذرات خاک ایران را بسازد... .

شما دینتون را فروختید و ما خریدیم

بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه خرید می‌کرد؛خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندوق‌دار یک خانم بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود. صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و این باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه ، خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید ! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ ! اگه می‌خوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور می‌خوای زندگی کن»! خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندق‌دار کرد، روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌ دار که از دیدن چهره اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفتجد اندر جد فرانسوی هستم…

این دین من است ...

اینجا وطنم…

« شما دینتون را فروختید و ما خریدیم »